به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «آوای فامنین» به نقل از عصرهمدان، سید محمدحسین وفائی حقوقدان و فعال سیاسی طی یادداشتی نوشت: در جغرافیای فرهنگی و سیاسی غرب آسیا، مفهوم «مقاومت» به فرهنگی ریشهدار، هویتبخش و محوری فراتر از یک استراتژی صرفاً نظامی بدل شده است. این فرهنگ متکی بر تجربیات تاریخی، باورهای عمیق ملی و مذهبی، و ارادهٔ جمعی ملتهایی است که کرامت خود را در معرض تهدیداتی چون فرهنگ تهاجمی، سازشگری و سلطهپذیری میبینند. جنگ تحمیلی ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل که با بهانهٔ ایجاد مانع برای دستیابی ایران به سلاح هستهای آغاز و با تقاضای ملتمسانهٔ رژیم صهیونیستی برای توقف جنگ پایان یافت صرفاً یک درگیری نظامی گذرا نبود.
این واقعه، تجلی آشکار «فرهنگ مقاومت» به مثابه یک پارادایم راهبردی و هنجارساز در سیاست امنیت منطقهای ایران است. و تحلیل این رویداد کوتاه اما پراهمیت، بدون درک لایههای عمیق و زیرساختهای فرهنگی آن، ناقص و سطحی خواهد ماند.
این نوشتار در پی واکاوی این پرسش محوری است که فرهنگ مقاومت چگونه در شکلدهی به راهبردهای دفاعی و ارزیابی نتایج جنگ ۱۲ روزه از سوی ایران نقش تعیینکننده ایفا نمود و بر تکوین و تثبیت گفتمان مقاومت و نمادهای این فرهنگ تأثیر گذاشت؟
تمرکز بر چند محور کلیدی از جمله چگونگی بازنمایی قدرت دفاعی مبتنی بر فرهنگ مقاومت در گفتمان رسمی و رسانهای کشور، با بهرهگیری از تهدید متقابل و نوآوریهای دفاعی بومی غیرمتقارن (مانند موشکهای بالستیک و پهپادی)، چگونگی طراحی و اجرای پاسخ تعیینکننده و وحدتبخش به دشمن را روشن خواهد کرد.
پرسش این است که فرهنگ مقاومت چگونه نتیجهٔ یک تهاجم حسابشده را به پیروزی مطلق بدل میکند، تا جایی که نقش بازدارندگی ملی در به چالش کشیدن امنیت پوشالی اسرائیل، مصداقی عینی و اثربخش در تبیین حقانیت این فرهنگ و مشروعیتبخشی به هزینههای آن در افکار عمومی داخلی و منطقهای تلقی شود؟
فراتر از آن، تأثیر متقابل فرهنگ مقاومت بر رویدادی با این اهمیت، چگونه میتواند فرهنگ عمومی داخلی و منطقهای را تحت تأثیر قرار داده، به خلق قدرت عمومی، وحدت کمنظیر ملی و در نهایت بازدارندگی دفاعی بینجامد؟
بررسی نقش این فرهنگ در ایجاد همبستگی داخلی و منطقهای در مواجهه با تهدیدات آشکار و پنهان اسرائیل به عنوان «دشمن مشترک ملتهای منطقه»، و همچنین تبیین روایت پیروزی فرهنگ مقاومت و مبانی مشروعیت آن، بسیار حائز اهمیت است. افزون بر این، بررسی تأثیر پیامدهای عملی جنگ ۱۲ روزه (موفقیتها و محدودیتها) بر تکامل گفتمان ملی، ظهور نمادها و انتظارات مرتبط با فرهنگ مقاومت در ایران، و عبور از تحلیل صرفاً نظامی-امنیتی به نفع قرار دادن این فرهنگ در کانون توجه عمومی، ضروری است. ارائهٔ درکی غنیتر و جامعتر از منطق حاکم بر کنش ایران در این واقعهٔ استراتژیک و پیامدهای هویتی و گفتمانی آن، برای پاسخ به افکار عمومی و بازیگران مؤثر در هندسهٔ قدرت غرب آسیا حیاتی است واین واکاوی نه تنها برای فهم تحولات کنونی، بلکه برای پیشبینی روندهای آتی منازعات منطقهای، باید در اولویت نهادهای فرهنگی و اجتماعی کشور و منطقه قرار گیرد.
مهمترین عنصر در این بررسی، چیستی ساختار دفاعی ایران است که آن را در کانون تحلیل راهبردی جنگ ۱۲ روزه قرار میدهد. ساختار دفاعی ایران به عنوان ستون فقرات عملیاتی فرهنگ مقاومت، نقشی تعیینکننده ایفا نمود. این ساختار – برخلاف مدلهای متعارف متمرکز – با اتکا بر غیرمتمرکزسازی قدرت دفاعی (که بخش مهمی از آن محصول فرهنگ مبتنی بر سنت جامعهٔ ایرانی است) شکل گرفته و با بهرهگیری از هوشمندی ذاتی و ظرفیت بازیابی شگرف خود، پایههای عملی «بازدارندگی فعال» و «پاسخ قاطع و دقیق» در برابر تهاجم حسابشدهٔ دشمن صهیونیستی را فراهم آورد.
تجربهٔ سالها جنگ نامتقارن، سرمایهگذاری بلندمدت در نوآوریهای دفاعی داخلی متکی به دانش بومی (بهویژه در حوزهٔ موشکی، پهپادی و جنگ الکترونیک)، و ایجاد شبکههای اطلاعاتی و عملیاتی درهمتنیده، همگی گواه این واقعیت هستند که موتور محرکهٔ این اقدامات، باور ذاتی ساختار دفاعی به منشأ خود، یعنی فرهنگ مقاومت است.
این ساختار، سلول به سلول مسئولیت خود را در تقابل با فرهنگ سلطهپذیری (که نمونهٔ عینی آن امروزه در برخی کشورهای عربی مشهود است) درک میکند و به پشتوانهٔ فرهنگ مقاومت، تهدیدات را رصد، تحلیل و بهشکلی غیرمتمرکز و سریع پاسخ میدهد بدون آنکه متکی بر فرماندهی متمرکز باشد.
این واقعیت در طول تاریخ به اشکال مختلف تجلی یافته و در جنگ دوازدهروزه با ترور فرماندهان عالی نظامی مصداق عینی پیدا کرد؛ بهطوری که این ترورها نتوانست خللی در اصول ساختار ایجاد کند. زنجیرهٔ دفاعی به سرعت ظرفیت بازیابی خود را فعال نمود و هوشمندانه فراتر از ترمیم فیزیکی عمل کرد.
فرهنگ مقاومت، ظرفیت ریشهدار در «خوداتکایی» و «نوآوری تحت فشار» را فعال ساخت که بخشی جداییناپذیر از گفتمان مقاومت است. توانایی جایگزینی سریع تجهیزات آسیبدیده، فعالسازی خطوط تولید پنهان، و تطبیق تاکتیکی در میدان نبرد، مستقیماً از این ساختار غیرمتمرکز و چابک مبتنی بر فرهنگ مقاومت سرچشمه میگیرد. این امر امکان تفسیر تهدیدات پیچیده نه به عنوان نقطهٔ پایان، بلکه به عنوان محرکی برای ارتقای قابلیتهای درونی و تقویت بازدارندگی را فراهم میکند.
در جنگ ۱۲ روزه، این ساختار دفاعی هوشمند و بازیاب، بستری عملی برای تحقق گفتمان فرهنگی مقاومت فراهم آورد؛ گفتمانی که باور دارد ایستادگی در برابر دشمن مستلزم قدرتیابی و حفظ کرامت از طریق دفاع بومی است.
لذا توانایی پرتاب همزمان دهها موشک بالستیک و کروز از نقاط مختلف جغرافیایی به سمت اهداف اسرائیلی، تنها با اتکا بر یک شبکهٔ غیرمتمرکز و انعطافپذیر ممکن بود و این عمل ضمن نمایش قدرت بازدارندگی مبتنی بر تنبیه دشمن، نمادی بارز از تبلور عینی مفاهیم فرهنگی چون اقتدار دفاعی، نبوغ نظامی و پایداری در برابر زورگویی در قالب یک راهبرد دفاعی کارآمد را نشان داد
نقش ساختار دفاعی غیرمتمرکز، هوشمند و بازیاب ایران، نه به عنوان یک متغیر مستقل، بلکه به عنوان تجسم فیزیکی و عملیاتی فرهنگ مقاومت، برای درک عمیقتر منطق اقدام ایران و اثربخشی نسبی آن در این رویارویی ضروری است. این ساختار خود محصول، حافظ و تقویتکنندهٔ فرهنگ مقاومت است و ویژگی منحصر به فرد آن نه صرفاً در قدرت سختافزاری، بلکه در توانایی ذاتی برای هضم ضربات، واکنش متقابل، تداوم عملیات بازدارنده در شرایط بحرانی، و بازیابی سریع توان رزمی حتی پس از حملات گستردهٔ دشمن است و پراکندگی جغرافیایی و عملیاتی زیرساختهای حیاتی (شامل سایتهای موشکی، مراکز فرماندهی و تأسیسات لجستیکی)، همراه با سیستمهای فرماندهی و کنترل انعطافپذیر و خودمختار در سطوح مختلف، امکان انعطاف پویا در برابر حملات دشمن را ایجاد میکند.
این امر به نیروهای مسلح ایران اجازه میدهد نه تنها از تمرکز ضربه اجتناب کنند، بلکه با انتقال سریع ظرفیتها و فعالسازی ذخایر پنهان یا جایگزین همانگونه که در پاسخ فوری و گسترده پس از حملات موردی اسرائیل مشهود بود توان تهاجمی و دفاعی خود را در کوتاهترین زمان احیا نمایند.
فراتر از توانمندیهای سختافزاری و ساختارهای دفاعی، همگرایی عمیق و گستردهٔ عمومی در ایران، سنگ بنای حیاتی برای تبدیل تهدیدات خارجی به فرصتهای راهبردی و به دام انداختن دشمن در گرداب جنگ فرسایشی محسوب میشود. این همگرایی – که ریشه در درک مشترک از «تهدید وجودی» و هویتیابی جمعی حول گفتمان مقاومت دارد – به مثابه سپر اجتماعی و موتور محرکی عمل میکند که ظرفیتهای نظامی و دفاعی را معنادار و پایدار میسازد. در رویارویی ۱۲ روزه با اسرائیل، این پدیدهٔ اجتماعی نقشی محوری در معکوس کردن معادلهٔ تهدید ایفا نمود. حملهٔ اسرائیل که در نگاه اول تهاجمی موفق تلقی میشد، با پذیرش عمومی هزینهها و حمایت یکپارچه از پاسخ نظامی ایران، به سرعت به فرصتی برای نمایش انسجام ملی، اثبات کارایی فرهنگ و گفتمان مقاومت، و تحمیل هزینههای فزاینده بر دشمن تبدیل گردید. این همگرایی از دو طریق عمده، استراتژی ایران در کشاندن اسرائیل به پرتگاه جنگ فرسایشی را توانمند ساخت:
۱. تقویت تابآوری ملی و کاهش هزینههای سیاسی-اجتماعی
حمایت گسترده و فعالانهٔ مردم (اعم از حضور در صحنه، پشتیبانی لجستیکی غیررسمی، تولید محتوای رسانهای همسو و ایجاد فضای روانی حامی جبههٔ مقاومت) ضریب امنیتی جامعهٔ ایران را بهشکل چشمگیری افزایش داد. این امر ضربات روانی و سیاسی مورد انتظار اسرائیل را خنثی کرد و به دولت ایران اجازه داد تا بدون نگرانی از شکافهای داخلی یا افول مشروعیت، بر طراحی و اجرای پاسخ نظامی متمرکز شده و حتی دامنه و شدت پاسخ را فراتر از انتظارات دشمن افزایش دهد. پذیرش عمومی ریسکهای ناشی از درگیری و آمادگی برای تحمل فشارها، اساساً محاسبات اسرائیل مبنی بر ایجاد ترس و تفرقه در جامعهٔ ایران را با شکست مواجه ساخت.
۲. مشروعیتبخشی و تسهیل استراتژی جنگ فرسایشی علیه دشمن:
همگرایی عمومی تحت تأثیر فرهنگ مقاومت، پشتوانهٔ اجتماعی قوی برای اتخاذ و تداوم استراتژی هوشمندانهٔ جنگ فرسایشی علیه اسرائیل فراهم آورد. ساختار دفاعی ایران با درک برتری فناورانه و حمایت بینالمللی از اسرائیل، بهجای دنبال کردن نبرد کلاسیک تعیینکننده (که به نفع اسرائیل بود)، آگاهانه بر منطق فرسایشی تمرکز کرد.
ایران با تحمیل هزینههای نامتقارن مانند پاسخ موشکی گسترده (هرچند محدود) و نمایش توانایی نفوذ به عمق سرزمینی اسرائیل و مختل کردن زندگی روزمرهٔ میلیونها اسرائیلی، هزینههای مادی، روانی و امنیتی سرسامآوری را بر رژیمی با جمعیت محدود و حساسیت بالای افکار عمومی تحمیل نمود.
ایران با ایجاد «واقعیت عدم قطعیت استراتژیک»، ظرفیت بازدارندگی خود برای ضربه زدن به قلب اسرائیل را به تیر خلاصی بر پیکر اسطورهٔ پوشالی امنیت مطلق و شکستناپذیری آن تبدیل کرد، «گنبد آهنین» را متلاشی ساخت و ترس از تکرارپذیری چنین حملاتی را در ذهن غاصبان فلسطین نهادینه نمود.
همگرایی عمومی همچنین موجب افزایش فشار زمانی بر دشمن شد. همبستگی داخلی در ایران امکان پایداری زمانی را فراهم آورد تا با اتکا به جمعیت جوان، منابع طبیعی وسیع و پشتوانهٔ مردمی قوی، آمادگی نبرد در افقی بلندمدت به دشمن تفهیم شود. این ویژگی در مقابل نقطه ضعف اسرائیل – با نیاز مبرم به حمایت مستمر غرب و حساسیت فوقالعاده به تلفات انسانی و اختلال در زندگی عادی – قرار گرفت و برتری خود را ثابت کرد. همگرایی عمومی در ایران صرفاً یک واکنش احساسی نبود؛ بلکه قدرت راهبردی هوشمند متکی بر فرهنگ مقاومت بود که تهدید تهاجم اسرائیل را به فرصتی برای تحکیم هویت جمعی حول گفتمان مقاومت، نمایش تابآوری و انسجام ملی تبدیل کرد. این دستاورد با مشروعیتبخشی و تقویت توان عملیاتی برای پاسخ غیرمتعارف، و مهمتر از همه، تغییر ماهیت بازی به سمت جنگ فرسایشی، عرصهای دیگر برای تبدیل تهدید به فرصت و کشاندن دشمن به باتلاق فرسایشی گشود و یکی از عمیقترین تجلیهای فرهنگ مقاومت در عرصهٔ عمل اجتماعی-سیاسی را به نمایش گذاشت.
پایداری این همگرایی، کلید حفظ توان بازدارندگی، تداوم استراتژی جنگ فرسایشی علیه دشمنان (بهویژه اسرائیل) و نهایتاً تغییر موازنهٔ قدرت به نفع ایران در غرب آسیا است. غفلت از این ظرفیت اجتماعی، دارایی عظیم ملی را در معرض فرسایش قرار داده و توان ایران در تبدیل تهدیدات به فرصتهای راهبردی را تضعیف خواهد کرد. همگرایی عمومی در ایران که در آزمون جنگ ۱۲ روزه به عنوان ابزاری قدرتمند و ماشین تبدیل تهدید به فرصت عمل نمود سرمایهای راهبردی است که باید حفظ و تقویت شود. این مهم مستلزم تقسیم کار و انجام تکالیف حیاتی و هماهنگ توسط سه رکن اصلی است: تشکلهای مردمی، دستگاههای دولتی و نهادهای حاکمیتی.
انتهای خبر/.